آخر هر کار فرهنگی، تازه اول کار فرهنگی جدید است. و اعمال کوچکمان مقدمه کار های بزرگ.
گفت کی؟
گفتم : همونی که تو نداریش..!
گفت: من ندارم ؟! چی رو ؟
گفتم: غیرت!!
"هوالکریم
جنازه پسرشون را که آوردند
چیزی جز دو سه کیلو استخون نبود.
پدر سرشو بالا گرفت و گفت : حاج خانوم غصه نخوری ها!!!
دقیقا وزن همون روزیه که خدا بمون هدیه دادش...
به ناحق صندلی مردودی های
کنکور را اشغال کرده
« سهمیه ای» دختری ست که وقتی
تو در کلاس های گاج و قلم چی نشسته بودی
او در ناصرخسرو به دنبال دارو
برای پدر جانبازش بود
همان دختری که وقتی نیمه شب
کنج خانه میخواست درس بخواند
ناله های پدر روحش را خراش می انداخت
دخترکی که روز کنکور با سرفه های پدری شیمیایی بدرقه شد
« سهمیه ای» عرضی داشتم
« سهمیه ات» نوش جان!
بغض گلویم را گرفته بود؛ بغضی سنگین.
رو به قاب عکس کرد و گفت: «مگه نگفتی هر وقت نمره بیست بگیرم جایزه می دی؟»
بعد با اون چهره و نگاه معصومانه اش رو به من کرد و گفت:"مامان من جایزه نمی خوام فقط بگو بابا بیاد خونه"
دیگه نتوانستم جلوی اشکم را بگیرم. رفتم قاب عکس عبدالله را از روی تاقچه برداشتم و گذاشتم توی کمد.
ضد انقلاب در کردستان نیرو های زبده سپاه رو شناسای می کرد بعد برا سرشون جایزه می گذاشت
وقتیمحمود کاوه به کردستان آمد،دو هفته بعد اسمش رفت تو لیست سیاهشان !!!
برای سرش سه هزار تومان جایزه گذاشت !!!
یک ماه بعد سر کاوه را پانزده هزار تومان می خرید چند ماه بعد در عملیات آزاد سازی بوکان،
قیمت سر محمود کاوه به دو میلیون تومان رسید!!!!!!!
سر ما چقدر میرزه!!!؟؟
.: Weblog Themes By Pichak :.
بازدید امروز: 4
بازدید دیروز: 35
کل بازدیدها: 76158