آبان 93 - سرباز تنها
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام بر ابراهیم



یکی از بچـه ها به ابــراهیم گفـت :

 ابرام جـون! تیـپ و هیکلـت خیلی جالـب شـــده...

 توی راه که می اومـدی دوتا دختـر پشـت سرت بـودن و مرتـب از تو حـرف میـزدند... 

شلــوار و پیرهن شیـک که پوشـیدی، ساک ورزشی هم که دسـت گرفتی ، کاملاً معلومه ورزشکاری! 

ابراهیم خیلی ناراحت شد. رفت توی فکر. اصلاً تـوقع چنیـن چیزی را نداشـت.... 

جلسـه بعد که ابراهـیم را دیـدم خـنده ام گرفته ؛ پیراهن بلنــد پوشیده بود و شلوار گشـاد!

 به جای سـاک ورزشی هم کیسـه پلاسـتیکی دست گـرفته بـود...

 تیپش به هر آدمی می خورد غیر از کـشتی گیر.... 

بچه ها میگفتــند : تو دیگه چه جـور آدمی هسـتی! ما باشگـاه میایم تا هیکـل 

ورزشـکاری پیدا کنـیم. بعد هم لباس تنـگ بپوشـیم. اما تو با این هیکل قشـنگ و رو فرم،

آخه این چه لباس هائیه که میپوشی؟! 

ابراهیم به این حــرف ها اهمیت نمی داد و به بچه ها توصیه می کرد: 

ورزش اگه برای خدا باشه، عبادته؛

 به هر نیت دیگه ای باشه ، فقط ضرره...

کتــاب سـلام بر ابراهیـم




تاریخ : پنج شنبه 93/8/1 | 7:0 صبح | نویسنده : سرباز تنها | نظر

  • paper | بک لینک | فروش لینک